امشب برایش پوره ی هویج و سیب زمینی درست کردم. کمی کره هم تویش ریختم تا شکمش بهتر کار کند‌. تصمیم گرفتم که پوره را با میکسر له له نکنم تا کم کم برای خوردن غذاهای جامد آماده شود‌. سیب زمینی و هویج را با پشت قاشق له کردم و با احتیاط با نوک قاشق چایخوری توی دهانش گذاشتم. تمام مدت نگاهم به چهره اش بود. اولش یک اداهایی در می آورد. به نظرم بخاطر این بود که بلد نبود غذای نیمه‌ جامد را قورت بدهد. چند باری هم عق زد. اما کم کم انگاری بلد شد. به اندازه ی دو قاشق غذاخوری خورد. با آخرین قاشق، ناگهان صورتش یک جور بدی شد. بلند شدم آب جوشیده ی گرم آوردم تا اگر چیزی در گلویش مانده، پایین برود. 
همینطور که او قلپ قلپ آب میخورد، باز صدای پسرمه . پسرمه»ی مادر پویا بختیاری توی گوشهایم پیچید و دوباره بغض گلویم را گرفت. این روزها اینگونه مادری میکنم . 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها