بسیار تسلی بخش است باور به اینکه خدایی هست که حواسش به ما و رنجها و شادیهای ماست و بی بروبرگرد و قطعا جاهایی در مسیر من هم بوده که یک نیرویی برتر از نیروی انسانها، گره ای را از زندگی ام گشوده و اسمش خدا، کائنات یا هر چیزی می تواند باشد. عدم راستی است اگر نگویم که به این نیرو برخی جاها که اختیارات انسانی ام راه به جایی نبرده، مثل روزهای رنج و بیماری عزیزانم، عاجزانه آویخته ام. اما ماجرا این است که یک عالمه جا هم بوده برای من و خیلی های دیگر که خدایی آنجا نبوده! میخواهم بگویم حالا در این سن نمیتوانم با قاطعیت بگویم خدا همواره هست. خدا، کائنات یا هر چیز دیگری که اسمش هست، به طور انتخابی در برخی جاها هست و در برخی جاها نیست و من در طول سالیان یاد گرفتم بیشتر از اینکه بگویم این چیز همواره با ما هست و در دل عمیقا به یاری آن دلگرم باشم، تسلیم انتخابهای این نیروی برتر شوم و انرژیم را بگذارم روی پذیرش و البته توانایی های انسانی ام در مواجهه با انتخابهای او. بیشتر تسلیم جبر وسیع کائناتم و دلگرم به اختیارات محدود بشری ام. از بدیهای این شیوه از زیستن شاید این باشد که چیزی جز خودت برای دخیل بستن به آن نداری. خلایی که فقط ایمان آن را پر میکند. ایمانی که عقل آن را تایید نمیکند. خلاصه که این چند صباح زندگی را دست و پایی میزنم در این عالم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها