ببخش مرا مادر. رنجها و دردهای یکی دو سال اخیر و به خصوص هفت، هشت ماه گذشته، انقدر مرا درگیر جسم و روح خودم کرده است که آماده ی سخن گفتنِ با تو نبوده ام. حتمی از همین آغازِ نوشته ام معلومت شد که چگونه مادری برایت خواهم بود. من مادری هستم که مدام بابت کم کاریها خودم را مواخذه می کنم، ضمن اینکه هماره، ترسِ بزرگِ آسیب زدن به فرزندانم به جهت ناکاملی هایم با من است.

از دنیای پسرها چیز زیادی نمی دانم، همین ترسهایم را بزرگتر کرده است. هورمونهایم این ماههای آخر بدجوری درهم پیچیده اند، این موضوع، یادِ در آغوش کشیدن تو را هر بار با اشک میامیزد. 

با این وجود جایی در اعماق قلبم، امید دارم برایت جانانه مادری کنم.  عاشقانه و بی قید و شرط دوستت بدارم و تو را برای رویارویی با جبرهای این عالم قدرت ببخشم. از زیبایی ها هم برایت خواهم گفت پسرم. بگذار دردها کمرنگ شوند و هورمونها به سر جایشان بازگردند .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها